رو به قبله دایما در فکر بود
با دل و جانش فقط در ذکر بود
بود سرشار از سکوت آسمان
عاشق این لحظه های بکر بود
تورادوست دارم
نیــــامد ... نیــامد ... و دلواپسم
همان کس که در چشم او من خَسَم
بیا پیش من یک شب ای مهربان
تو را دوست دارم به مولا قسم
رمز نگاه
کاش ، رمز نگاهت بلد می شدم
ویا ، پیش چشم تو بد می شدم
کاش ، می آمدی از سفر ای عزیز
و من ، زیر پایت ، لگد می شدم
سلام آقای عبدی وبلاگتونو خیلی تصادفی دیدم شعرای قشنگ و جالبی دارین مخصوصاً با این شعر حالم از این رو به اون رو شد :
جای ما فردوس بود و اینچنین آواره ایم
چون پرنده در قفس فکر اسارت می کنم
طاق ابروی تو شد محراب من ای عشق پاک
می نشینم روز و شب آنجا عبادت می کنم
لب نهی برساغر وپیوسته می نوشی شراب
من به جام و ساغر ومی هم حسادت می کنم
راستی خودتون شاعرش هستید؟
سلام
با سلام ـ بسیار زیبا و با احساسـممنون از مطالب زیباتون
سلام خیلی خیلی لذت بردم.واقعازیبا بود انشاالله همیشه در پناه ویاریش موفق باشید
التماس دعا
من واقعا خیلی لذت بوردم وهنگامی که شعر ها را می خواندم در احساساتم عرق شدم خدا بشت و بناهتون.....
سلام شانسی واتفاقی وبتونودیدم واقعازیباست خیلی...
سلام ...... خیلی اتفاقی به وبتون سر زدم خیلی زیبا بود واقعا لذت بردم
واقعا زیباست وپرمعنا
ولی در کل عشق پوچ است و بیخود بعضی از ادما (اکثرا)لایق این نیستن که عشقت رو نثارشون کنی