امــــشب زدرد هجران بگذار تا بگریم
تاصبــــح چون غـریبان بگذار تا بگریم
پاییز گشـــت و آمد تنهایی و غریبی
گردیده ام پریشـــان بگذار تا بگریم
آلاله وشقایق پرپربه خون نشستند
در مـــاتم شهــــیدان بگذار تا بگریم
گلهای عشق خشکید چون چشمه ای نجوشید
چـــون ابر در بـــهــاران بگذار تا بگریم
مهـــر و وفـــا ندیدم از یـــار نـــازنینم
از جـــــور بـــی وفـــایان بگذار تا بگریم
عبــدی فــراق جانان بیمار کرده مارا
یکدم بـــرای درمـــــان بگذار تا بگریم
شعربسیارلطیف وتاثیرگذاری بود.همچنین گویای گوشه ای ازمصائب جنگ وسوزی که بردل لازماندگان مانده است.
خیلی زیباست مخصوصا اینکه از سعدی شیرین سخن این شعر رو الگو گرفتی واقعا خوشم اومد.